دل غریب من از گردش زمانه گرفت
|
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
|
شبانه بغضِ گلوگیر من کنار بقیع
|
شکست و دیده زدل اشک دانه دانه گرفت
|
زپشت پنجره ها دیدگان پراشکم
|
سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت
|
نشان شعله و درد و نوای زهرا را
|
توان هنوز زدیوار و بام خانه گرفت
|
مصیبتی است علی را که پیش چشمانش
|
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
|
فراق فاطمه را بوتراب باور کرد
|
شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت
|